امیرمحمدامیرمحمد، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 21 روز سن داره

از نگاه تا لبخند امیرمحمد

روز سوم تولد

امیر محمد رادر سومین روز جلوس روی سر ما مشاهده میکنید ودر این روز پس از اعتراضات مکرردیگه بصورت جدی با کلاهی که سرش گذاشته بودیم مبارزه کرد و اول بندش رو باز کرد و بعد برای همیشه بوسید و گذاشتش کنار( بنظر میاد بوسیدنش صحت داشته باشه؟) قدم اول مبارزه مقاومت در برابر بستن بند کلاه بود و ... ...
19 ارديبهشت 1390

امیر محمد و اولین نگاه واقعی

اولین نگاه امیر محمد که کنجکاوی اونو فریاد میزد و معلوم بود بخاطر خواستن خود اوست نه جبر فیزیولوژی روز بیستم تولدش اتفاق افتاد بگونه ای که هر چیزی رو که میدید خوب برانداز میکرد و وقتی که کاملا شک و شبهاتش برطرف میشد چشم بر میداشت و به سوژه بعدی می دوخت     ...
19 ارديبهشت 1390

امیر محمد و اولین نگاه واقعی

اولین نگاه امیر محمد که کنجکاوی اونو فریاد میزد و معلوم بود بخاطر خواستن خود اوست نه جبر فیزیولوژی روز بیستم تولدش اتفاق افتاد بگونه ای که هر چیزی رو که میدید خوب برانداز میکرد و وقتی که کاملا شک و شبهاتش برطرف میشد چشم بر میداشت و به سوژه بعدی می دوخت ...
19 ارديبهشت 1390

تحویل سال نو امیرمحمد

با این تصویر شاید نیازی به شرح نباشه که بگم واکنش امیر محمد به سفره هفت سین چی بود  اما واسه خالی نبودن عریضه اینم یکی از عکساش( البته  تو این عکس شورش به مقدار لازم فروکش شده بود و به احساساتش مسلط شده بود)     دیدین که؟ ...
19 ارديبهشت 1390

تحویل سال نو امیرمحمد

با این تصویر شاید نیازی به شرح نباشه که بگم واکنش امیر محمد به سفره هفت سین چی بود اما واسه خالی نبودن عریضه اینم یکی از عکساش( البته تو این عکس شورش به مقدار لازم فروکش شده بود و به احساساتش مسلط شده بود) دیدین که؟ ...
19 ارديبهشت 1390

امیرمحمد و عشق ماشین

از روز چهلم پس از تولد امیری من به اداره برگشتم و هرروز ظهر امیری تا غروب میره خونه مادری و مزاحم آسایش اونهاست گاهی آقایی میاد دنبالش و گاهی من و باباش با ماشین خودمون میبریمش( ماشین رو ما واسه راحتی حمل و نقل پسری از دایی جان خریدیم اونموقع امیری هنوز به دنیا نیومده بود و قرار بود سه ماه دیگه به دنیا بیاد) درست روز تولد من و به اسم من واسه کادوی تولدم اما هنوز قسمت نشده از این کادو بهره ایی ببرم چون گواهینامه ام فعلا ده ساله شده و وقت نکردم برم تعویضش کنم . خلاصه پرت نشیم  اوایل تو ماشین خوابش میبرد اونم تو بدو ورود به ماشین حتی قبل از اینکه در ببندیم اما حالا با  شوق و با آوازهایی از سر ذوق ، عشقش رو به ماشین ابراز میکنه ...
19 ارديبهشت 1390

امیرمحمد و عشق ماشین

از روز چهلم پس از تولد امیری من به اداره برگشتم و هرروز ظهر امیری تا غروب میره خونه مادری و مزاحم آسایش اونهاست گاهی آقایی میاد دنبالش و گاهی من و باباش با ماشین خودمون میبریمش( ماشین رو ما واسه راحتی حمل و نقل پسری از دایی جان خریدیم اونموقع امیری هنوز به دنیا نیومده بود و قرار بود سه ماه دیگه به دنیا بیاد) درست روز تولد من و به اسم من واسه کادوی تولدم اما هنوز قسمت نشده از این کادو بهره ایی ببرم چون گواهینامه ام فعلا ده ساله شده و وقت نکردم برم تعویضش کنم . خلاصه پرت نشیم اوایل تو ماشین خوابش میبرد اونم تو بدو ورود به ماشین حتی قبل از اینکه در ببندیم اما حالا با شوق و با آوازهایی از سر ذوق ، عشقش رو به ماشین ابراز میکنه و با علاقه ای...
19 ارديبهشت 1390