امیرمحمدامیرمحمد، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 15 روز سن داره

از نگاه تا لبخند امیرمحمد

گفته های جدید امیرمحمد

امیرمحمد بر خلاف تنبلی اش تو حرکات بدنی زبونش نسبتا درازه جدیدا تا تلفن زنگ میخوره میگه کیه؟یا فردی رو میبینه میپرسه کیه؟ هرچند با یه بار جواب دادنش قانع نمیشه و با هرنگاه میپرسه اما بالاخره اینم یه شیرینکاری جدیده دیگه سر سفره غذا رو نیگا میکنه و با زور زدن هرچه تمامتر و لرزش تمام بدنش میگه داگه ( البته موعظه ش واسه دیگرانه و خودش با حرص به همون داگ حمله میکنه و باید جلوشوبگیری) و دیگه اینکه مثه طوطی هرچی بقیه بگن تکرار میکنه حالا اینش به کنار که اون قلمبه سلمبه هاش رو فوری فراموشش میکنه و اگر سن و سالی ازش گذشته بود از بابت آلزلیمر نگرانش میشدم
18 مرداد 1390

اجتماعی بودن امیری

روز جمعه هفته پیش دایی جان و خانمش رفتن کربلا و شنبه همین هفته برگشتن امیری و داداش محمدش هم هرکدومشون به نوبه خودشون با نصب پلاکارد و بقول داداش محمد" فگد اژ طلف حودشون" بازگشت دایی جانشون رو خیر مقدم گفتن که یه عکس از پلاکارداشون گرفتم و سر فرصت تو همین پست میذارم و دایی جون یه عالمه سوغات واسشون آورده بود یه اسباب بازی جوجه که رو پنجه هاش میپره و یه دلفین که یه توپ رو رو دهنش میچرخونه و میچرخه و بقول داداش محمد " چلاگاشم لوشن میشه) و دو دست لباس خوشگل و یه بادکنک " حیلی حیلی بوژوگ" همینجا تو وبلاگ امیرمحمد از دایی جونش تشکر میکنم بخاطر تمام الطافش تو تمام عمر امیری و مامان و باباش و بقیه خانواده که هرکدومشون از محبت بی دریغ و بدون ...
10 مرداد 1390
1