امیرمحمد 9 ماهه میشود

دیروز امیرمحمد نه ماهه شد و من هرچه سعی کردم نتونستم وارد وبلاگش بشم و این خبر رو بدم

شانزدهم هر ماه که میشه من منتظر یک کار خارق العاده جدید از ناحیه امیری هستم اما ایندفعه چیزی شکارم نشد جز اینکه امیر یه مدتی لوس شده و تا منو میبینه آویزونم میشه و به هیچ وجه جدا نمیشه و موقعی که آماده میشم بیرم سر کار پشت سرم گریه میکنه دیگه اینکه تو این نه ماهی که بدنیا اومده ما فقط یکی دو شب رفتیم خونه خودمون که اینقدر گریه کرده ما هم بی خیال حیا شدیم و کامل افتادیم تو دیزی خونه آقایی، ودیگه اینکه قرارداد خونه رو با ماهیانه صدتومان کرایه که صابخونه جدید کشید روش تمدید کردیم آخه با وجود امیری نه وقت بنگاه رفتن و خونه دیدن داشتیم نه امکان اسباب کشی

و

چند شب پیش( دو شب قبل از رمضون) که خواستگاری عمش بود با دست زدنا و هو هو کردناش سنگ تموم گذاشت و تو نامزدی عمش که انگار مست شده بود و سراز پا نمیشناخت طوریکه بعد از تموم شدم مراسم موقع برگشتن تو ماشین خوابش گرفت و تا صبح بیدار نشد.

و شگرد جدیدم اینه که سحر قبل از هرکاری یه شیشه شیرخشک در همون حالت خواب نثار شکمش مینم که حداقل تا صبح بنزین داشته باشه و بخوابه فقط دیشب رو تنبلی کردم و قصد داشتم اول سحری بخورم که آقا بیدار شد و بازی کردنش گل کرد و به زور خوابوندمش. و این ماه رمضونی موقع افطار حتما یه دونه خرما رو میخواد و میخوره و راس ساعت 8صبح برپا میزنه و باید روزه دارا پاشن و یه سری بازی لوس و بیمزه با اون راه بندازن

نمونه کار:

باید به وسایل خونه یکی یکی اشاره کنیم و با تعجب بگیم اِه و اونم به یه وسیله دیگه اشاره منه و بگه اِه و به نوبت بازی ادامه داره

اينم عكس نه ماهگیش