امیرمحمد ده ماهگیت مبارک
بازم شانزدهم از راه رسید و امیری ما ده ماهه شد و بالاخره یک تکونی به خودش داد و کم کم داره تمرین میکنه چهار دست و پا بره ، و دیگه بصورت سینه خیز و فرز عقب عقب میره دیگه اینکه آب رو بخوبی تلفظ میکنه
الان یک هفته ای میشه که خونه خودمونیم اما....................
امیری که بی تابی هاش واسه ونه آقایی نق نقوش کرده فقط با داشتن مهمون تو خونه قرار میگیره وگرنه فرار رو ترجیح میده بخاطر همینه که چند شبیه مزاحم دختر دایی ها شدیم و بار این زحمت رو رو دوش اسما و پریسا گذاشتیم طفلکی ها آخر شب میان و تا ظهر فردا درگیر بازی های لوس امیری هستن .
شانزدهم این ماه هم شانزدهم بیخطری بود چون خبری از واکسن توش نبود اما شانزدهم آبان سوای اشتیاق اومدنش واسه تولد امیری فکر رسیدنش لرزه بر اندام من میندازه آخه واکسن یک سالگی و جنب و جوش پسری
معلومه چی به روزمون میاره ، گذشته از اینا الان سه روزه که امیری رو با آژانس یا ماشین آقایی به همراه دختر دایی ها میفرستم خونه آقایی و جالبه تا میخواد بره با دو دستش با من بای بای میکنه و اگه بدرقه اش کنم جیغ میکشه و هول میشه و به کسی که تو بغلش دستور فرار میده فکر میکنه نمیذارمش بره غافل از اینکه من با رفتنش قند تو دلم آب میشه!!!
اینم چند تا از عکسای ده ماهگی امیری که وقتی داشت میرفت خونه آقایی و یادم افتاد شانزدهم شده با عجله انداختم حکایت این کفشایی هم پوشیده حکایت آش دندونی قبل از دندوناشه اینم واسه اینه که باز بندازیمش تو رودربایستی که راه بره
این آخری هم عکس روز شنبه است( اون روز یکی از دوستان دوران دانشجوییم بعد از 13سال اومد دیدنم روز خوبی بود)