امیرمحمدامیرمحمد، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 15 روز سن داره

از نگاه تا لبخند امیرمحمد

بازم سرما

1390/7/27 14:35
799 بازدید
اشتراک گذاری

دوباره سرما اومد و سوغاتیشو واسه امیری ما آورد و یک هفته اونو تو بستر بیماری انداخت یه سرماخوردگی شدید که فکرشم لرزه بر اندام من میندازه ، درست از روز یکشنبه 17 مهر تا امروز که 25 مهره و ظرف این مدت دقیقا48 ساعت بیقرار بود و خواب نداشت و زار زار گریه میکرد و کنترل تبش که دیگه گفتن نداشت تا اینکه کشف کردیم به شربت تئوفیلین جی حساسیت داره و دوباره بردیمش پیش دکتر و داروهاش رو عوض کرد و ایندفعه حساسیت پوستی(کهیر) به شربت آزیروسین نگرانمون کرد که با دلگرمی که دکتر بهمون داد بی خیالش شدیم و ایندفعه داروها فوق العاده مسکن و خواب آور بودن و تلافی اون دو روز بیخوابیشو درآوردن خوشبختانه از دیشب حال امیری بهتر شد و بازی هاش گل کرد و دستشو میزد به بخاری و میگفت داغ و بعد جیغ میزد و الکی گریه میکرد و خودشو کشان کشان تا دو سه متر میرسوند و اونجا بیحال میفتاد یعنی که آره تموم کردم

واسه اینکه چیزی رو از امیری پنهان نکرده باشم باید اضافه کنم که بعد از این همه شب نخوابی و پرستاری یه روز که امیری با لگد زدناش نمیذاشت پوشکش رو ببندم یه کوچولو زدمش که البته صد کوچولو که چه عرض کنم هزاران برابر تلافی کرد و با چنگای تیزش بالای چشم و پیشونی منو خراش داد و یه عالمه ضامن پیدا کرد که حضوری و تلفنی منو محکوم کردن از خاله کوچیکه گرفته تا مادری و آقایی که فوق العاده از من عصبانی شده بود.

و....خلاصه امروز با یه روحیه خوب در انتظار یکسالگی امیر محمد و اولین قدم های کودکانه ش در راستای زندگی قشنگش هستم.

اینم عکس امیری رنگ پریده تو روزای سخت مریضی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان پریا
25 مهر 90 15:41
آخی کوچولوی دوست داشتنی امیدوارم حالت خیلی زود خوب بشه.
الیسا
26 مهر 90 15:39
خاله قربونت بشه مواظب خودت باش تو عکست که خیلی بی حال بودی. دنیز هم سلام میرسونه. دوست داریم.
اسما
1 آبان 90 13:49
قربونت برم الهییییییییییییییییی