رویداد چند ماهه
امیری و توقعاتش پاک منو از قید زمان و مکان فارغ کرده نمیدونم امروز چندمه دیروز چند شنبه بود ، دیشب چی خوردم فقط و فقط به امیرمحمد می اندیشم و با پیشرفت ابسیلونیش تو حرکت و جهشیش تو کلام برای خودم زمان و تقویم میسازم.
واکسن یکسالگی امیری و ماجراهاش که ماجرای کفشهای میرزا نوروز رو بایکوت کرده بود ( آخه سرما خورد و تا 12-10 روز نشد که واکسن بزنه) بالاخره شنبه 28 آبان تو یه مرکز بهداشتی دیگه ای تزریق شد و برخلاف همیشه که امیری رو مینداخت تو بستر و تب و درد رو براش به ارمغان میاورد ایندفعه براش انرژی زا شد و شیطونی هاش گل کرده بود .
دیگه اینکه الان سه هفته ای میشه امیری در یک اقدام یهویی رو پاش وایساد و همه رو ذوق زده کرد و الان سه هفته است ما رو مترصد دیدن اولین قدمهاش تو خماری گذاشته.
اولین بار 7 آذر امیری رو بردیم آرایشگاه و موهاشو کوتاه کردیم که با ماشین مشکلی نداشت اما به محض دیدن قیچی قالب تهی میکرد و بعدشم انتظار داشت آرایشگر بشینه رو صندلی و مو و قیچیشو بده دست امیری( تنها کاری که موفق نشد امتحانش کنه همین بود).
در مورد دندوناشم اینکه الان دو دنداون از فک پایین و دو تا از فک بالا جونه زده و دارن به شمار دندوناش اضافه میشن
لغات جدید امیری:
پلتاب (پریسا)
منم (مریم): که اسم منه و نام کوچیک منو صدا میکنه و به زن دائیش میگه مامان
دادا(داداش : که به محمد خاله میگه)
دایی دان( دایی جان)
دایی ددئید ( دائی سعید)
قاقد بادید ( ساکت باشین)
دس مس مزن( دست بهش نزن)
ایت نقونی ( اذیت نکنی)
و صدای حیوونا رم در میاره
گاوه میگه: ماما
ببئی میگه: بع بع
هاپو میگه: هاپ هاپ
کلاغه میگه: غا غا
جوجه میگه: با صدای خیلی ضعیف و نازکی میگه جی جی
خروسه میگه قو قو لی قلی
پیشی میگه: مو مو
و مرغه میگه: اینو با کرکر خنده غیر قابل کنترلی میگه قد قد قدا(؟)
و اسبه میگه: سرشو به دو طرف بصورت افقی و بشدت تکون میده و میگه هی هی هی هی
دیگه اعضای بدنشو که میپرسی کجاست با تکون دادن و یا اشاره نشون میده
پا و دست و تلفظ میکنه
و عشق وافری به حیوونات خصوصا هاپو و جوجه داره و صدای بع بع گله گوسفند تو تلوزیون براش دلنوازترین برنامه هاست.
و دیگه با همه افراد خانواده نماز میخونه در حالت سجده هم میگه ایی لوله لوله لوله ( ذکر سجده شه)
به تسبیح میگه هپچی و موقع ذکر دونه های تسبیح رو میشمره و با حالت پچ پچ میگه الاه لا لا لا لا
و یکی از خاطراتش که واسه همه بازگو میکنه خاطره تصادف چند تا ماشین و جیغ کشیدن خودش از ترس بود
که میگه : دودود تتتتتتق( یعنی ماشینا بهم برخورد کردند و صدای تق دادن) امیل ( یعنی امیر) با یه جیغ ممتد که لحظه به لحظه صداش بیشتر میشه میفهمونه که جیغ کشیده و ترسیده.
در آخر بلوف نکردم اگر بگم خاطر خواهاش هزار هزارن اینو همه اونایی که باهاش در تماسن میدونن اما ممکنه غرورشون اجازه اقرار نده
اینم چند تا از عکسای امیری