امیرمحمدامیرمحمد، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 19 روز سن داره

از نگاه تا لبخند امیرمحمد

امیری و اصفهان

1393/2/7 13:42
405 بازدید
اشتراک گذاری

 دوازدهم شهریور نزدیکای ظهر مطلع شدیم که بابایی فوق لیسانس قبول شده اونم اصفهان ( دانشگاه آزاد همدان هم قبول شده بود ) اما واسه اصفهان خیلی خوشحال شدیم آخه تصورشم نمیکردیم

ما از قبل تو اصفهان  یه سوئیت از متل ذوب آهن فولادشهر رزرو کرده بودیم  با این خبر تاریخ رزرومون رو عوض کردیم و تاریخش شد زمان ثبت نام بابایی ،

بعد من و امیر و باباییش بهمراه سمانه و پریسا و اسماء رفتیم اصفهان

امیری با وجود این چند نفر ، اصلا اذیت نکرد وکلی ذوق کرد.

یه شبم اونجا در کنار ورزشکنان ذوب آهن و در حین تمرینات اونا به نرمش و ورزش حسابی پرداخت طوریکه موقع خواب مینالید و میگفت پام درد میکنهتعجب

وبا چند تا از مهندسای چینی ذوب اهن  که تو سوئیت روبروی ما بودن دوست شده بود

خلاصه پل خواجو رو خیلی دوس داشت و هر جا توقف میکردیم میگفت بچه یا (بچه ها* پل خواجو بلیم پایین

 و جا داره از خانواده محترم افراز که در طول سفرمون خیلی مزاحمشون شدیم و حسابی مهمان نوازی کردن همین جا از طرف همه تشکر کنم.

و دیگه اینکه سارا عمو افرازم اسمش رفت تو لیست مریدان امیرمحمد

اینم چند تا از عکسای امیری بقول خودش تو اسوان(S-SAVAN)

هیچی نمیگم چون حرفی واسه گفتن ندارم امیری تو اماکن دیدنی یا خواب بود یا گریه میکرد و اجازه نمیداد ازش عکس بگیرم و پشیمونم که چرا به زور متوسل نشدم.

 

 

 

هرجا عروسکی باب میلش میدید میخواست اینم نتیجه ش

 

 

 

               

 

                               

 

                                                                

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)