امیری دو ساله
آره امیر محمد دو ساله شد و من نتونستم روز شانزدهم آبان مطلبمو براش بذارم البته کوتاهی از من نبود اشکال اینترنت بود. یه هفته ای در تب و تاب فرا رسیدن روز شکوهمند شانزدهم بودم در تمام طول عمرم اینقدر ذوق نداشتم. خلاصه روز قشنگ پانزدهم رسید و شبش تو خونه آقایی یه تولد خصوصی براش گرفتیم (تو پرانتز بگم که خونه از نظر من خونه آقایئه ، از نظر امیر خونه خودمونه مدرکم واسه اثباتش داره همین که ما عضو ثابت اون خونه شدیم و هر کس میاد و میره ما هستیم و نمیریم براش کافیه) اون شب امیری ام خیلی ذوق داشت اما با بهانه های الکی اوقات خودش و بقیه رو خراب میکرد هی باید رشوه میدادیم که همکاری کنه . کیکش شکل یه زمین فوتبال بود که توپش رو ورداشته بود و چون خامه بهش چسبیده بود گریه میکرد و میگفت توپش کثیفه بشوریدش و دائم در حال تعویض بازیکنان زمین فوتبال بود و نق نق میکرد که از بازی راضی نیست.تیدا هم اون شب اومده بود و داداشی کلی از اومدن تیدا مسرور بود .
بازم خاله ها و دایی ها و مادری و آقایی با کادوهای گنده گنده ما رو شرمنده کردن و ماشین کنترلی دایی جان سوژه گفتمان امیر در هر زمینه مربوط و نامربوطی شده
شانزدهم صبح امیرو با خودم آوردم اداره تا 11 خواب بود و ساعت 11 بردیمش اول براش چکمه خریدیم و بردیمش آتلیه که چشم هیچ عکاسی روز بد نبینه که چشم عکاس ما دید و هرکاری کرد نذاشت یه عکس درست و حسابی بگیره من و بابایی و امیری(بمقدار خیلی کم) تو کادر عکس جا گرفتیم و قرار شد با ترفندهای فتوشاپ، زحمت من و بابایی رو کم کنه و رحمت امیری رو مستدام
بعد بردیمش بهداشت که اینقدر شیرین زبونی که چه عرض کنم بلبل زبونی کرد که کلی وقت اونایی که تو نوبت بودن گرفت البته هرکسی سوالی مطرح میکرد و امیر جواب میداد و بقیه میخندیدن و به هرکس می رسید از سیر تا پیاز تولدش رو میگفت
دیگه گذشت بیام لغات جدید امیری رو بنویسم چون هیچ جمله ای نمونده که امیری نگفته باشه و تو هیچ زمینه ای نمونده که حرفی واسه گفتن نداشته باشه و اگر طلبکاراش قضیه قولهاش رو جدی بگیرن هر روز صبح یه عالمه ارباب رجوع داره چون هرکس بگه هر چی ندارم امیر داوطلبانه میگه " فردا بلاتون میخلم"و هیچ فردایی نیومد که چیزایی که گفته بخره
و دائم میگه خیلی دوشت دالم دلم بلات تنگ شده بود و بعد درخواست کار نشد میکنه( اینم شگرد دو سالگیشه)
اینم چند تا از عکسای امیری