امیرمحمدامیرمحمد، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 25 روز سن داره

از نگاه تا لبخند امیرمحمد

امیر و تب لعنتی

1391/12/23 13:24
306 بازدید
اشتراک گذاری

امیرمحمد دوروزه تب کرده و تو این 48 ساعت من و خودش شب تا صبح نخوابیدیم دائم پاشویه اش کردم و قطره استامینوفن دادم و هر دو شب ، آخرشب کارمون به بیمارستان کشید ولی دکترا معتقدن یه ویروس جدیده و تا 4 روز تب داره ( تازه حداقلکلافه)و امروز که باز به متخصص زنگ زدم گفت اگه نمیتونی کنترلش کنی بیارش بیمارستان بستریش کنیم اما دلم نیومد این در عیدی وحشت لباس سفید پرستارا و دکترا و بوی الکل و بیمارستان رو به ذهن بچه فرو کنم . تصمیم گرفتم تا هر چی طول کشید با توکل به خدا بالا سرش بشینم و تبش رو کنترل کنم تا ان شاء ا... خوب بشه. البته زحمتش فقط مال من نیست مادری و بقیه افراد خانوادم هم درگیرن هم زحمت نگهداریشو دارن هم استرس این تب لعنتی رو.

دیشب تا صبح هذیون میکرد داشتم از ترس میمردم

میگفت اونایی که قهر کردن برگشتن اومدن/ پوست سوسکه رو کندن میخوان کبابش کنن/

تو شیمکم(شکمم) بخاری آتیش گرفته/ بعد دوسال و نیم به من گفت مامان

گفت مامان میخوام پیشت بمونم گفتم خوب هستی گفت اینا نمیذارن به زور دستمو میکشن( اینجاش که رسید واقعا داشتم می مردم)

الان یه کم بهتره و خدا کنه بهتر بشه البته روزا بهتر از شباست شب که میشه حالش بد میشه

دیروز که یه ذره بهتر شده بود از داییش خواسته بود لباسای دومادیشو واسش بپوشه( کت و شلواری که آقایی از مکه براش آورده) و وقتی پوشید گفت اگه دوماد بشم میخوام پریسا دایی جان رو بگیرم و اگه نی نی بیاریم میذاریم علی( یعنی اسمشو) قربون علیش برم من اما این نسل جدیدا واقعا سن براشون رقمه وگرنه فاصله سنیش با گزینه ازدواجش یکی دو سال نیستمتفکر

اینم عکس دومادی امیر

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

abbas
26 اسفند 91 13:01
سلام روزتون بخير عكس جالبيه انشا الله به زودي داماد ش كنيد كت وشلوار حسابي بهش مياد كروات قرمز ميزدين دامادي تر ميشد!!!