حس و حال کوفته بعد از جراحی
سال داره تموم میشه. نمی دونم من در انتهای این سال نشستم یا در امتداد لحظه های پر از ایهام
از نیمه سوم بهمن ، در موجی از استرس که سونوگرافی بهم تحمیل کرد غوطه ور بودم و از این دکتر به اون دکتر و از این شهر به اون شهر، سرگردان بودم.
آخرش در تاریخ 3 اسفند عمل جراحی شدم و برخلاف 48 ساعت اول بعد از عمل، الان حال بشدت وحشتناکی دارم. حال که چه عرض کنم اصلا حال ندارم همش حالت غش و ضعف.
امیر برخلاف احساسات و عواطف افراطی همیشه، خیلی از بیماری و عمل و بستری شدن من تو بیمارستان راضی بود و بهم پیشنهاد داد که هر از چندگاهی از این کارا بکنم یا اگه من وقتشو نداشتم باباش زحمتشو قبول کنه.
میگه اینجوری هم تند تند میریم مسافرت و هم من مهد نمیرم و هم شماها سرکار نمیرن خلاصه جمعمون جمع میشه.
امیر خیلی پیشرفت کرده هم تو زبان انگلیسی و هم تو شعر و متاسفانه در کنارش گفتار و رفتار دور از ادب
پروپوزالم بعد کلی دنگ و فنگ و اعصاب خردی در حد خاکشیر، تصویب شد اما درحال حاضر ضعف بعد از عمل توان نفس کشیدن رو ازم گرفته چه رسد به تدوین فصول 1 و 2 پایان نامه.
الان جون ندارم و حس نوشتنم رفت نمی دونم این پست در همین حد تموم میشه یا بعدا میام و سروسامونش میدم.