امیرمحمدامیرمحمد، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 15 روز سن داره

از نگاه تا لبخند امیرمحمد

بالاخره اومدم

1396/2/3 17:06
247 بازدید
اشتراک گذاری

خیلی وقته به وبلاگ پسری سر نزدم . مدتی رو سرگرم پایان نامه نویسی بعد دفاع و بعد از اون تسویه حساب با دانشگاه بودم. البته کارای مربوط به دفاع رو دوستان مهربونم انجام دادن مخصوصا مژده که فقط بجام دفاع نکردراضی

تهیه وسایل پذیرایی رو هم زحمتشو کشید. کاراری تسویه حسابمم کلا انجام داد داشتم فکر میکردم چقدر خوب میشد اگه اون دنیا هم یه دوست خوب داشتی که کار تسویه حسابتو انجام میدادبی حوصلهولی از همه دوستام مژده، زهراها، مریم ها، و مرضیه و معصومه و نسیم صمیمانه تشکر می کنم و البته از آقای کاظمی همکلاسی خوبم بخاطر راهنمایی هاش.

تو اعمال تسویه نبودم اما دورا دور استرسشو داشتم و هی مدرک جدید میخواستن از جمله مدرک کاردانی ام که اونور دنیا تو پوشه کارشناسی ناپیوسته م بود و خیر سر اینترنت و تلگرام و فکس و یه دوست خوب مثل صدیقه امروز به دستم رسید و واسه دانشگاه ارسال شد.

یه درس خیلی مهم که تو این مدت از زندگی گرفتم این بود که دیگه غلط کنم ادامه تحصیل بدمشاکی

امیر محمد الان دیگه پیش دبستانیه و چیزی نمونده که فارغ التحصیل بشه و وارد مقطع ابتدایی بشه

علاقه شدیدش به جک و جونور و حیوان و حتی موجودات افسانه ای خارج از تصوره.

تا حدی که خواباش و نقاشی هاشم همه در زمینه از پشه بگیر تا گودزیلاست.و البته اعصاب خردی زیاد داره ولی خدارو شکر باهوش و علاقمند به تحصیل علم و داناییهعینک

از آبان تا حالا درگیری هام زیاد بوده و استرسام فراوون و البته فشارم بالا و جدیدا پایین. اصلا هیچی سرجای خودش نیست و نمی دونم کی تموم میشه.

خیلی چیزا تو ذهنم بود که اصلا بخاطر نوشتن اونا اومدم تو وبلاگ ولی انگار کیسه ذهنمو کلاغه نوک زد و هرچی ریخت برد و نوک درختا خورد. یه روز پرحوصله که پیدا کنم باید بیام چند تا از عکسای گل پسرو اینجا بذارم. تا بعدبای بای

 

پسندها (1)

نظرات (1)

🥀نوزیتا🥀🥀نوزیتا🥀
14 اردیبهشت 98 18:30
شما چرا از بچه تون عکس نمیزارید 
مامان امیر محمد
پاسخ
بخاطر تبلی. ببخشید جبران می کنم🙂