سخنی زیبا با امیرمحمد
پسرم با تو سخن می گویم
گوش کن با تو سخن میگویم
زندگی در نگهم گلزاریست، و تو با قامت چون نیلوفر، شاخه پر گل این گلزاری
من در اندام تو یک خرمن گل میبینم، گل گیسو گل لبها گل لبخند شباب
من به چشمان تو گلهای فراوان دیدم گل عفت، گل صد رنگ امید، گل فردای امید، گل فردای سپید
می خرامی و تو را مینگرم
چشم تو آینه ی روشن دنیای من است
تو همان خرد نهالی که چنین بالیدی؟
راست چون شاخه ی سرسبز، برومند شدی!
همچو پر غنچه درختی همه لبخند شدی!
تو گل شادابی، ای گل صد پر من، با تو در پرده سخن میگویم، عشق دیدار تو بر گردن من زنجیر است و تو چون قطعه الماس درشتی کمیاب، گردن آویز این زنجیری، تا نگهبان تو باشم ز حرامی در شب، برخود ازرنج بپیچم همه روز، دیده از خواب بپوشم همه شام
پسرم گوهر من
تو تک گوهر دنیای منی
پسرم ای همه هستی من
تو چراغی تو چراغ همه شبهای منی، تو گلی دسته گلی، صد رنگی. تو یکی گوهر تابنده بی مانندی، ای سرا پا الماس.قدر خود را بشناس.قدر خود را بشناس.