امیرمحمدامیرمحمد، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 24 روز سن داره

از نگاه تا لبخند امیرمحمد

ظرف زندگی

1393/8/28 13:37
433 بازدید
اشتراک گذاری

اومدم تا بنویسم ولی نمی دونم از چی و از کجا؟ یا از کی؟

نمی دونم از کی نیومدم و چیا رو ننوشتم تنها چیزی که می دونم اینه که از مهر ماه سرم با درس و مشق دوباره گرم شده، فقط گرم شده ولی چیزی از بار سنگین ابهامات رو مغزم رو کاهش نداده، خدا روشکر حالم بهتر شده اما دکتر می گفت باید استرس نداشته باشم تا خوب بشم اما مگه میشه؟ هر نفس من به یه استرس جدید بنده و فکر می کنم واسه همه همینه

امروز دوستی حرف قشنگی از قول حق تعالی زد می گفت خدا گفته "من به هر بنده ای که دارم طوری نگاه میکنم که انگار فقط همین یک بنده رو دارم اما بنده یه جوری رفتار میکنه که انگار همه خداشن بجز من "

واقعا هم همینه حتی اگه قلبا هم توکل به خدا کرده باشیم اما در ظاهر خودآگاه و ناخودآگاه دنبال بنده ش می دوییم بنده ای که اونم بنده است نه چیز دیگه ای و بخاطر یک سری عرض ها و صفات اکتسابی واسه ما خاص شده!!!

خدایا ببخش ما عادت کردیم به چیزایی متوسل بشیم که میبینیمشون و دستمون بهش میرسه یادمون رفته که همه جا تو هست تو دلمون ، دست ما از تو کوتاه نیست ببخش اگه توکل کردیم و توکل نبود.

تو این مدت 16 آبان اومد و رفت و محرم بود و نشد واسه امیر جشن تولد بگیرم و دیگه اینکه طی شیطنتی که با پسرعمه ش داشت افتاد و سیخ کبابی رفت تو سرش و کارش به بخیه کشید و موقع بخیه کردنش من غش کردم 7 آبان بود که واسه دیدن دوقلوهای عمش که تازه درگیر دنیا شدن رفته بودیم .

و یک روضه که بعدازظهر تاسوعا واسه حضرت ابوالفضل گرفتم و به ام البنین و فاطمه زهرا قول دادم که هرسال هر روزی که تونستم در طول دو ماهه محرم و صفر با هر چی که در توان داشتم واسه پذیرایی و هر چند نفری که تونستم جمع کنم و پای سفره عزای پسرشون بنشونم .

چند روزیه بخیه سر امیرو باز کردیم و راجع به یک مساله پر از استرس به آرامش رسیدم  اما انگار مغزم قضایا رو دیر میگیره چون بعد برطرف شدن استرسم تازه حالم بد شده و پانیک لعنی یقه مو محکم گرفته و دست از سرم بر نمیداره اما قول دادم به خودم و بخدا که باهاش بجنگم و نذارم غلبه کنه.

از یه دکتر شنیدم که گفت مشکل شماها اینه که زمان حال رو گذاشتین و یا به گذشته فکر می کنید که چی شد و چی کشیدیم و یا آینده رو پیش بینی می کنید و طبق اوهامات خودتون مضطرب میشین پس شما کی میخواید از زندگی چند روزه تون لذت ببرید؟

حرف خیلی قشنگی بود وقتی بهش فکر میکنم میبینم یه بمب انرژیه که میتونه تمام غصه ها رو متلاشی کنه  تو گذشته همه آدما غصه و سختی هست چون اگه نبود که آدم نبودن خدا تو قران گفته انسان رو برای سختی افریدم اما گفته به همراه هر سختی ارامشی هست و ما هیچوقت اون آرامش رو ندیدیم از بس که اون سختی رو واسه خودمون گنده کردیم.آینده هم هنوز نیومده بهتره بهش فکر نکنیم هر چه پیش آید خوش آید اگه بد اومد انسانیم و در معرض ابتلابه امتحان الهی و اگه خوب اومد نوکرشم هستیم

الان که فکر می کنم میبینم ظرفی که خدا واسه زندگی من و اطرافیانم قرار داده خالی نیست پره از الطاف و کرم و رحم خودش اگه یه مقداریشم خالیه بخاطر اینه که انسانم و برای سختی آفریده شدم و خدا این ظرفیت رو در وجود من دیده و بالاخره خودش نوعی توجه خداست به بنده اگه این ظرف پر بود جایی واسه خدا تو دل من باقی نمی موند اون قسمت خالی لیوان یا هر ظرف دیگه تو زندگی من جای خداست که چقدر کمه!

خدایا ممنونم که اگر غصه دادی اما در نهایت تاریکی شب طلوع سپیده رو بهمون هدیه دادی و ما زود فراموشمون شد که شبی داشتیم و الان روز شده

ممنونم  خدا، ممنونم.

پسندها (1)

نظرات (0)