ني ني شگفت انگیزمن
اينم عكس پروفسور اميرمحمد که مدتی پس از توپ بازی توپ رو به کناری پرت کرد و برای مدتی به فکر فرو رفت. ...
نویسنده :
مامان امیر محمد
14:24
عکس جدید امیری
جدیدترین عکس امیری مربوط به دیروز ( صرفا جهت آپدیت وبلاگ) ...
نویسنده :
مامان امیر محمد
14:22
جوانه زدن اولین دندون امیرمحمد
بالاخره این آش دندونی کار خودشو کرد و دندون امیری چشم ما رو به جمال خودش روشن کرد با وجود اینکه باید خیلی تلاش کنی که ببینیش اما فوق العاده خوشحال شدم دیشب مادری این خبر رو بهم داد و امروز صبح با انگشتم لمسش کردم و اولین دندون امیری مصادف شد با 8 ماهگیش امروز 16/4/90 که دقیقا 8 ماهه شده و بقول دایی جان 8 ماهش تموم شده و وارد نه ماهگی شده و بقول خانم شیرزاد(ساختمان پزشکان) من همیشه 8 ماهگی و 9 ماهگی اشتباه میگیرم. امروز صبح من و آقایی بردیمش درمانگاه بهداشتی و اونام گفتن آخر هفت ماهگیش ماه قبل بوده که غیبت داشتی و خوب توجیهم کردن که آخر نه ماه میشه 16/5/90 و دوباره ببرمش اما من فقط فکرم به دندون امیری بود و...
نویسنده :
مامان امیر محمد
17:26
عكسای امیری و داداش محمد
اینم چند تا از عکسای امیری و داداش محمد(پسرخاله) که به سفارش داداش محمد گژاشتمش لو شایت ...
نویسنده :
مامان امیر محمد
16:29
امير وطبیعت
امیری عاشق طبیعته وبا وجود اینکه ویلای آقایی تو باغه و ما هم همیشه اونجاییم،از ترس اینکه سرما بخوره یا به گیاهی حساسیت داشته باشه زیاد بیرون خونه نمیبرمش و بجاش صحنه جعلی واسش ساختم( البته لپاش دیگه قرمز نمیشه و حساسیتش کمتر شده اما حالاااااااا) واسه خالی نبودن عریضه جدیدا گفته های امیرمحمد رو بگم امیلی(امیری) ممانه(سمانه) ماما(مامان) بابا نه نه نه نه نه اول با دستاش دست میزنه و میگه دَ دَ(دس دس) و بعد در حالت درازکشی که هست با دستاش پاهاشو میگیره و بهم میزنه و میگه پاپا( پا پا) ...
نویسنده :
مامان امیر محمد
15:49
دست زدن امیرمحمد
کار جدید امیری باعث شد که این وقت شب، یا بهتر بگم نیمه شب (ساعت یک) برگردم سر میز کامپیوتر و بنویسم که: امیرمحمد امشب تو خونه دایی جون دست زدن رو یاد گرفت و از فرط خوشحالی با کر کر خنده و تند تند دست میزنه و البته در برابر تشویق و اصرار ما،واسه تکرار مکرر دست زدناش، بی ظرفیته و میزنه زیر گریه ...
نویسنده :
مامان امیر محمد
2:04
آش دندونی
روزجمعه 9 تیر، خاله ها و دایی های امیری و مادری هرکدومشون زحمت نوعی از حبوبات رو تقبل کردن و مادری و زن دایی واسش آش دندونی پختن که قضیه اش مصداق آش نخورده و دهن سوخته است و با اینکارمون امیرمحمد رو تو رودربایستی گذاشتیم بلکه برق یه دندونی به ما نشون بده و خود امیری هم با ذوق و شوق غیر قابل وصفی میخورد و اصلا خجالت نمیکشید که هیچ توضیحی واسه این همه انتظار ما نداره مامان بزرگ امیر میگفت باید براش آش دندونی درست کنین که دندوناش زودتر در بیاد خوب اینم حرکت از ما حالا برکتش رو کی میبینیم الله اعلم و دیگه اینکه امیری عاشق هندونه است و با دیدن هندونه سر از پا که چه عرض کنم پدر و مادرشم نمیشناسه و دیگه خودتون ببینین و خورش...
نویسنده :
مامان امیر محمد
0:33