امیرمحمدامیرمحمد، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 22 روز سن داره

از نگاه تا لبخند امیرمحمد

اولین سفر با امیرمحمد

اولین مسافرتمون با امیر محمد در تاریخ 22 شهریور به مقصد شمال کشور بود، سفر خوبی بود و به همه خصوصا امیری خوش گذشت این همه ایی که میگم من و امیر و باباش و همکارمون و خانمش و بچه های دو قلوش بودیم که یه پسر(حسین و بقول امیر "حود"که عشق امیری بود) و دختر ( فاطمه) هستند و هردو آروم و سر به راه و از دست امیر محمد و چنگ زدناش و ناخنای تیزش کلافه بودند. شب اول وقتی به تهران رسیدیم تو پارکینگ حرم امام چادر زدیم و تاصبح همونجا موندیم و ساعت 7 صبح حرکت کردیم و از جاده هراز به راهمون ادامه دادیم تو مسیر چند جا واسه استراحت نیم ساعته توقف کردیم و بالاخره ساعت 12 رسیدیم محمود آباد، تمام طول سفر کف ماشین رو تا سطح صندلی های عقب پا ساک و پتو...
27 مهر 1390

بازم سرما

دوباره سرما اومد و سوغاتیشو واسه امیری ما آورد و یک هفته اونو تو بستر بیماری انداخت یه سرماخوردگی شدید که فکرشم لرزه بر اندام من میندازه ، درست از روز یکشنبه 17 مهر تا امروز که 25 مهره و ظرف این مدت دقیقا48 ساعت بیقرار بود و خواب نداشت و زار زار گریه میکرد و کنترل تبش که دیگه گفتن نداشت تا اینکه کشف کردیم به شربت تئوفیلین جی حساسیت داره و دوباره بردیمش پیش دکتر و داروهاش رو عوض کرد و ایندفعه حساسیت پوستی(کهیر) به شربت آزیروسین نگرانمون کرد که با دلگرمی که دکتر بهمون داد بی خیالش شدیم و ایندفعه داروها فوق العاده مسکن و خواب آور بودن و تلافی اون دو روز بیخوابیشو درآوردن خوشبختانه از دیشب حال امیری بهتر شد و بازی هاش گل کرد و دستشو میزد به...
27 مهر 1390
1