امیرمحمدامیرمحمد، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 9 روز سن داره

از نگاه تا لبخند امیرمحمد

يه روز زمستونی

1390/2/18 15:52
136 بازدید
اشتراک گذاری

٢/١٠/٨٩

امیر محمد جان 2/10/89 وقتی که تو 47 روزه بودی بردیمت مطب دکتر و ختنه ات کردیم البته تو تنها نبودی و یک شریک درد هم داشتی، آره داداش محمد(پسر خاله) هم همرات بود روز سختی بود پر از اضطراب اما قبول داری که اضطراب چند ساله تو رو واسه ترس از اتفاق این روز تو سنین بالاتر با اضطراب سنگین خودمون تو این روز زمستونی معامله کردیم و این وسط اونکه منفعت میکرد تو بودی

پس از من نرنج، که من دلیل تصمیم اینکار بودم اول داداش محمد رو ختنه کردن که بزرگتر بود و سه ساله

وای که چه جملات فیلمنامه ای تحویل ما و دکتر میداد اونم فیلمنامه از نوع تراژدی

اما بی نهایت خنده دار

و بعد نوبت توشد قبلش که داشتی از دیدن درب و پنجره مطب لذت میبردی و با تعجب ما رو نگاه میکردو بعدش منکه جرات نکردم بیام تو صدای جیغ و گریه ت تو سرم صدا میداد و بعد سر شدی و تاو خونه دوباره دردت شروع شد و من یه هفته ترو تحت مراقبات ویژه خودم قرار دادم و خلاصه خوب شدی و من خوشحالم از اینکه نموند واسه موقع ایی که دلهره تو از اضطراب من بیشتر بشه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

توروشکی
25 اردیبهشت 90 15:53
مبارکش باشه خوش به حالت که دیگه استرس این پسر خوشگل و تپلی رو نداری من چیکارکنم که پسملم دو ساله شده و تا حالا بفکرش نبودم


توروشکی
25 اردیبهشت 90 15:53
مامان امیرمحمد، به روش حلقه ای بود یا لیزری؟