امیرمحمدامیرمحمد، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 23 روز سن داره

از نگاه تا لبخند امیرمحمد

روزهای پر احساس با هوا ی چهارنفره بهاری

1398/2/14 17:51
219 بازدید
اشتراک گذاری

احساسی که میگم از جنس گنگ سردرگمیه، نمی دونم استرس من زیاده یا روزا پر از استرسن. نیکا داره دو ساله میشه و من حوصله پرکشیده مو بدست نیاوردم که بیام دو تا مطلب بذارم.ان شاء الله امیرمحمد بزرگتر بشه ریش و قیچی رو میدم دست خودش . ماه رمضون داره میاد و امتحانات امیرمحمدم شروع شدن . اینقدر احساسات بیمار جورواجوری بهم دست میده که واقعا نمی دونم بیمارم یا خودبیمار پندار. ولی هر چی هست بد دردیه بد دردی

نیکا خیلی بانمک شده و اگر چه خنده دار ولی کامل حرف میزنه و عشقش نشستن تو دستشویی و فراغت از خیال پنپرزه ولی کسی یاری نمیکنه .و خیلی ناراحتم که چرا از بدو تولد اون و نیمه راه زندگی داداش امیرش دست از ثبت وقایع و رخدادهای زندگی و این دو تا بنده محکوم به زندگی کشیدم. الانم به زور دارم تایپ می کنم .حس یه شاگرد تنبل که به زور بالا سرش وایمیسن که درس بخونه دارم و البته از خود درس خوندن سخت تره

نمی دونم از کی نگفتم و ننوشتم و از کجاها گفتم . ولی سال 98 رو خوش بینانه نگاه میکنم و هرچی ازش خطا سر میزنه میبخشم و فراموش می کنم (الکی) تا چه پیش آید .چهار روز تعطیلی رسمی که داریم از عید امسال رو همدان بودیم و یه بارم اراک رفتیم و محلات و ان شاءالله اگه عمری باشه و احساس سلامتی بهم دست بده و روزگار یاری کنه بعد از رمضان میریم مهاباد (آذربایجان غربی) .قبل از عیدم یه بار کرمانشاه رفتیم (اینا رو میگم که نیکا بعدا بدونه تو کمتر از 2 سال از تولدش گذشته چند بار مسافرت رفته)❤️

ببینم می تونم چند تا عکس از بچه ها بذارم؟؟؟؟

پسندها (4)

نظرات (2)

✿‿✿𝑀𝑜𝑏𝑖𝑛𝑎✿‿✿✿‿✿𝑀𝑜𝑏𝑖𝑛𝑎✿‿✿
14 اردیبهشت 98 20:30
منتظر عکسای نازگلا هستم
 
مامان امیر محمد
پاسخ
ممنون عزیزم ببخشید که دیر شد😘
مامانمامان
28 شهریور 98 12:04
سلام دوست عزیز نینی وبلاگی. خوشحالم با وبلاگتون آشنا شدم و بااجازتون بعنوان دنبال کننده اضافش کردم.خوشحال میشیم شماهم به ما سر بزنید و دنبالمون کنید