امیرمحمدامیرمحمد، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 23 روز سن داره

از نگاه تا لبخند امیرمحمد

کرونا: فرصت ها و تهدیدها

1399/1/10 1:34
203 بازدید
اشتراک گذاری

نمی دونم چند وقته به این وبلاگ سر نزدم. نمی دونم چند روز و چند ماه و بعد از عدد رند تولدم گذشته، تقویم و ساعت وزاری سمت چپ و راست منن واسه تمایز زمان. عید 99 هم رسید. امیر محمد از شش ماه قبل از عید سوال صبحگاهیش قبل از برخاستن از رختخواب و آماده شدن برای مدرسه این بود" چند روز دیگه عید میشه؟" منتظر ماهی قرمز و جوجه رنگی و دید و بازدید بود و خیلی چیزای دیگه که اگر چه به زبون نمیاورد اما لبخندش در حالت بسته بودن پر از آرامش چشمامش اینو جار میزد که قند تو دلش آب شده. و بعد از زمزمه ورود این مهمان ناخوانده و منفور به کشورمون عید رو از یاد برد و مدتی بعد از جدی شدن قرنطینه بقول خودش حس یک زندانی در سلول انفرادی گلوش رو فشار میده.

تا اینکه سر و کله این ویروس منحوس رسید. البته فرصتی رو که پشت سیستم نشستم و دارم وبلاگ امیر رو آپ میکنم به برکت وجود همین ویروس و قرنطینگی اون دارم. ویروسی که وقتی افرادی اسم سرباز خدا رو روش گذاشتن مقداری از تنفرم رو نسبت بهش کم کرد و سعی کردم به جای فکر کردن به تهدیدهای که داره با رعایت جوانب بهداشتی و توکل به خدا، به فرصت هایی که ایجاد کرده بپردازم رفتم تو کار آشپزی و شیرینی پزی و مطالعه و ایجاد کانال کاری و البته غیر انتفاعی و مربوط به فعالیت های فرهنگی تعطیل شده اداره مون در شبکه های اجتماعی .

امیرمحمد الان کلاس سوم دبستان هستش و همچنان خرسند و شکرگزار وجود خواهرش نیکا خانم هست. نیکا الان دو سال و نیمه شده و البته زبون ریز و شیرین کار و ماشاءالله فوق العاده باهوش و البته خودرای

اگه چشمم به نیمه پر کرونا باشه

- تعطیلی و استراحت و فرصت هم با هم بودن { یک خانواده چهارنفره)

- ایجاد فرصتی برای فیلم دیدن و مطالعه کردن و تقویت هنرهای خانگی

- ترک انگشت مکیدن امیر محمد 👦بعد از سالها تلاش سه جانبه خودم و خودش و باباش

- و خلع پنپرز نیکا👧

روزهای سختی رو داریم میگذرونیمروزهایی پر از وارونگی که وقتی جوک هاش تو شبکه های اجتماعی برام میاد به جای خندیدن منو به تفکر وا میداره . من کرونا رو یک ذره بسیار کوچیک به اندازه ای که با چشم غیر مسلح هم دیده نمیشه از خدا می دونم حتی اگر واقعا تصنعی و بیولوژیکی باشه.قدرتی که در مساجد و مقبره ها و زیارتگاه ها رو همه بست تا در قرستان بقیع رو باز کنه. قدرتی که زندانی ها رو آزاد کرد و آزادها رو زندانی. قدرتی که اسم سرماخوردگی روشه اما انگشت شدت رو شش هر کسی که بذاره بدتر از سرطان و سکته میشه. قدرتی که عدالت رو حداقل در قاموس لغات بشر به دوش میکشه وقتی یقه کسی رو بگیره پولدار و فقیر و پیر و جوان ( برخلاف اداعای دانشمندان و بر حسب رخدادهای عینی)نمیشناسه.و الان تو یه کانالی خوندم که یه خانواده هندی نام دختر تازه متولد شده شون رو کرونا گذاشتن 😲 خودشون هدفشون رو ایجاد اتحاد جهانی عنوان کردن اما من بالشخصه دوس ندارم جای این دختر باشم و یه روزی ازم بپرسن معنی اسمت چیه و بگم یه دسته از ویروس های سرماخوردگی که در سال 2019 باعث تعطیلی و مرگ و میر در جهان شد و میتونید منو کوید 19 صدا کنید.بنظر من ماسک مجانی و مایع ضدعفونی بین نیازمندان توزیع میکردن ثوابش بیشتر بود و ممکنه کبابش کمتر میشد.

به هر حال همونطور که قرن ها قبل قول دادم تعدادی از عکس های امیر محمد و نیکا رو میذارم.

عکس ها ترتیب تاریخی ندارن فقط میتونم بگم یکیشون امیره و یکی نیکا در گذر زمان😅

البته با هفت سال فاصله سنی

نیکا روز ششم تولد

نیکا دوماهگی

 

حالا بعد از یه عکس مشترک، امیر محمدو داشته باشیم

 

پسندها (2)

نظرات (1)

عمه فروغعمه فروغ
10 فروردین 99 15:01
خدا حفظشون کنه
مامان امیر محمد
پاسخ
ممنونم عزیز😘