امیرمحمد و عشق ماشین
از روز چهلم پس از تولد امیری من به اداره برگشتم و هرروز ظهر امیری تا غروب میره خونه مادری و مزاحم آسایش اونهاست
گاهی آقایی میاد دنبالش و گاهی من و باباش با ماشین خودمون میبریمش( ماشین رو ما واسه راحتی حمل و نقل پسری از دایی جان خریدیم اونموقع امیری هنوز به دنیا نیومده بود و قرار بود سه ماه دیگه به دنیا بیاد) درست روز تولد من و به اسم من واسه کادوی تولدم اما هنوز قسمت نشده از این کادو بهره ایی ببرم چون گواهینامه ام فعلا ده ساله شده و وقت نکردم برم تعویضش کنم . خلاصه پرت نشیم
اوایل تو ماشین خوابش میبرد اونم تو بدو ورود به ماشین حتی قبل از اینکه در ببندیم اما حالا با شوق و با آوازهایی از سر ذوق ، عشقش رو به ماشین ابراز میکنه
و با علاقه ای که من دیدم( حمله به فرمان ماشین و دقت در گاز و کلاج و دنده و ... ) از انتظار خود ما به دور نیست که تا دو سه روز آینده ماشین رو بگیره تحویل و خودش برونه
گاهی هم یه جوری تو ماشین فیگور میگیره که انه ماشین مال اونه و از خدماتی که با ماشینش به ما ارائه میده متشکره میگین نه نیگا کنین