امیرمحمدامیرمحمد، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 27 روز سن داره

از نگاه تا لبخند امیرمحمد

باران 8آبان

باران که می بارد تو می آیی                باران گل، باران نیلوفر      باران مهر و ماه و آئینه               باران شعر و شبنم و شبدر       باران که می بارد تو در راهی            از دشت شب تا باغ بیداری از عطر عشق و آشتی لبریز             با ابر و آب و آسمان جاری غم می گریزد، غصه می سوزد        شب می گدازد، سا...
8 آبان 1390

اول مهر اولین گام( البته در حالت چهار دست وپا)

روز اول مهر امیری مثل همیشه عزمش رو جزم کرد و با یه تکون خودشو بی منت کمک دیگران کرد و چهار دست و پابه هرجایی که دلش میکشید دست و پاشو میکشید و ایکی ثانیه مطلب رو تو دستش میگرفت و از اونروز تا حالا امیری با چند تا محافظ که دائم باید اشیای ریزی رو که تو دهنش میذاره از سر راش بر دارن به زندگی خودش ادامه میده و واقعا کار مادری و خاله ممانه(سمانه) رو سخت تر کرده خدا رو شکر که تا تولدش حداقل یه هنر معوقه ای از خودش نشون داد که رومون بشه بگیم امیر ما هم یکساله شده البته با این اراده ای که از این بشر سراغ دارم بعید نیست تا تولدش راه بیفته..... تا چه شودو دیگه اینکه امیری از اول مهر تا حالا خودشو از شیر مادر گرفته و بین من و قوطی شیرخشک اونو انتخاب ...
7 آبان 1390

امیری و دلتنگی

یه چند روزی آقایی رفته بود مشهد و امیر به هر گوشی موبایلی میرسید چپه میذاشتش در گوشش و میگفت اوووو(الو) آقا و بعد گوشی رو برمیداشت میگفت کو؟ البته آقایی هم روزی دو سه بار زنگ میزد حال امیری رو میپرسید و باهاش حرف میزد و ازش میخواست صدای مرغ و خروس رو در بیاره امیری هم از قول نامعروف مرغ میگفت قده قده قا و از قول خروس میگفت قولی قولی قو و صدای گربه رو هم جدیدا میگه بوووووو و صدای هرچی پرنده رو میگه قا قا قا خلاصه تا زنگ درو میزدن همه میگفتن آقا اومد و امیری با گریه و خنده تا دم در چاردست و پا میدوید و ناکام برمیگشت تا اینکه یه روز( یکشنبه هفته پیش)آقایی واقعا زنگ درو  زد و هرچی ما گفتیم آقا اومد امیری محل نداد و با گریه ...
5 آبان 1390

اولین سفر با امیرمحمد

اولین مسافرتمون با امیر محمد در تاریخ 22 شهریور به مقصد شمال کشور بود، سفر خوبی بود و به همه خصوصا امیری خوش گذشت این همه ایی که میگم من و امیر و باباش و همکارمون و خانمش و بچه های دو قلوش بودیم که یه پسر(حسین و بقول امیر "حود"که عشق امیری بود) و دختر ( فاطمه) هستند و هردو آروم و سر به راه و از دست امیر محمد و چنگ زدناش و ناخنای تیزش کلافه بودند. شب اول وقتی به تهران رسیدیم تو پارکینگ حرم امام چادر زدیم و تاصبح همونجا موندیم و ساعت 7 صبح حرکت کردیم و از جاده هراز به راهمون ادامه دادیم تو مسیر چند جا واسه استراحت نیم ساعته توقف کردیم و بالاخره ساعت 12 رسیدیم محمود آباد، تمام طول سفر کف ماشین رو تا سطح صندلی های عقب پا ساک و پتو...
27 مهر 1390

بازم سرما

دوباره سرما اومد و سوغاتیشو واسه امیری ما آورد و یک هفته اونو تو بستر بیماری انداخت یه سرماخوردگی شدید که فکرشم لرزه بر اندام من میندازه ، درست از روز یکشنبه 17 مهر تا امروز که 25 مهره و ظرف این مدت دقیقا48 ساعت بیقرار بود و خواب نداشت و زار زار گریه میکرد و کنترل تبش که دیگه گفتن نداشت تا اینکه کشف کردیم به شربت تئوفیلین جی حساسیت داره و دوباره بردیمش پیش دکتر و داروهاش رو عوض کرد و ایندفعه حساسیت پوستی(کهیر) به شربت آزیروسین نگرانمون کرد که با دلگرمی که دکتر بهمون داد بی خیالش شدیم و ایندفعه داروها فوق العاده مسکن و خواب آور بودن و تلافی اون دو روز بیخوابیشو درآوردن خوشبختانه از دیشب حال امیری بهتر شد و بازی هاش گل کرد و دستشو میزد به...
27 مهر 1390

امیرمحمد ده ماهگیت مبارک

بازم شانزدهم از راه رسید و امیری ما ده ماهه شد و بالاخره یک تکونی به خودش داد و کم کم داره تمرین میکنه چهار دست و پا بره ، و دیگه بصورت سینه خیز و فرز عقب عقب میره دیگه اینکه آب رو بخوبی تلفظ میکنه الان یک هفته ای میشه که خونه خودمونیم اما.................... امیری که بی تابی هاش واسه ونه آقایی نق نقوش کرده فقط با داشتن مهمون تو خونه قرار میگیره وگرنه فرار رو ترجیح میده بخاطر همینه که چند شبیه مزاحم دختر دایی ها شدیم و بار این زحمت رو رو دوش اسما و پریسا گذاشتیم طفلکی ها آخر شب میان و تا ظهر فردا درگیر بازی های لوس امیری هستن . شانزدهم این ماه هم شانزدهم بیخطری بود چون خبری از واکسن توش نبود اما شانزدهم آبان سوای اشتیاق اومدنش واسه تول...
17 شهريور 1390

امیرمحمد 9 ماهه میشود

دیروز امیرمحمد نه ماهه شد و من هرچه سعی کردم نتونستم وارد وبلاگش بشم و این خبر رو بدم شانزدهم هر ماه که میشه من منتظر یک کار خارق العاده جدید از ناحیه امیری هستم اما ایندفعه چیزی شکارم نشد جز اینکه امیر یه مدتی لوس شده و تا منو میبینه آویزونم میشه و به هیچ وجه جدا نمیشه و موقعی که آماده میشم بیرم سر کار پشت سرم گریه میکنه دیگه اینکه تو این نه ماهی که بدنیا اومده ما فقط یکی دو شب رفتیم خونه خودمون که اینقدر گریه کرده ما هم بی خیال حیا شدیم و کامل افتادیم تو دیزی خونه آقایی، ودیگه اینکه قرارداد خونه رو با ماهیانه صدتومان کرایه که صابخونه جدید کشید روش تمدید کردیم آخه با وجود امیری نه وقت بنگاه رفتن و خونه دیدن داشتیم نه امکان اسباب کشی و ...
7 شهريور 1390

دندون فك بالا

امیری 2 تا دندون از فک پایینش درآورده دیشب که داشتم بهش غذا میدادم نوک قاشق با لثه بالایی برخورد کرد و صدای جیغ امیری و بعد هم گریه های سوزناکش متعجبم کرد و لبش رو کشیدم بالا و نگاه کردم و دیدم بیچاره لثه فک بالا بشدت زخم و زیلی و متورمه و یه دندون زده بیرون و یکی هم با التهابی که تو لثه ایجاد کرده بود احتمالا امروز و فردا بیرون میاد و امیری اشتهاش کم شده و نق نقو شده ما هم که فعلا ربطش میدیم به دندونش تا چه پیش آید..
7 شهريور 1390

مامور مخابرات

امیرمحمد مدت مدیدیه که به وسایل ارتباط جمعی ایراز علاقه میکنه اما با تلفن که دیگه شورش رو درآورده اولا به محض شنیدن صدای زنگ تلفن فوری تحت هر شرایطی که باشه بر میگرده و تلفن رو نگاه میکنه، چه بسا که دراین مواقع از حالت نشسته سقوط کرده و با گریه به استقبال میره،و میگه کیه؟وحتما پاسخگوی تلفن باید گزارش احوال امیری رو هم بده حتی اگر اون ور خط کسی مایل نباشه از احوالاتش با خبر بشه و درنهایت ریش و قیچی رو باید بدن دست خودش حالا یا با گوشی ور میره و محکم اونو میزنه به دستگاه پایه و یا با شخصی که اونور سیمه گرم میگیره اما در هر دو حالت تا اوضاع به جنگ و کشمکش و در نهایت جیغ و داد امیری نکشه دست بردار نیست ، گوشی موبایل هم از دست امیری آسایش نداره...
7 شهريور 1390

انتظار بی جا

امیرمحمد داره 10 ماهه میشه و هیچ خبری از چهاردست و پا رفتن و راه افتادنش نیست ظاهرا ما انتظار بیجا داریم . فقط دو روز پیش یک حرکت قورباغه ای اونم به عقب داشت که از خنده روده برمون کرد(عین اسباب بازیهای داخل لپ لپ که کوکشون میکنی و ملق میزنن) و احتمالا همین خنده های من و مادری که شاهد عینی بودیم باعث شد که دیگه تکرارش نکنه و فقط یه روز اونم چند بار اتفاق افتاد. فقط جدیدا دو تا دستش رو ستون بدنش میکنه و عین عقربه ساعت شعاع یک دایره کامل رو دور میزنه وگاهی سینه خیز عقب عقب میره ویه مطلب خنده دار اینکه آب رو آبم تلفظ میکنه بصورت آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآ ب مِ ( ب و م رو هردو بصورت ساکن تلفظ میکنه) نمیدونم چرا بر خلاف این همه راحت طلبیش و...
7 شهريور 1390